سردار محمدعلی حقبین فرمانده لشگر عملیاتی ۱۶ قدس گیلان در باره لحضات آخر شهادت سردار املاکی می گوید:با چفیهای که داشت به روی سبزهای که پر از نم و رطوبت دراز کشید و دستان خودش را بالا سرش گذاشت همین که دراز کشید خوابید.
یک آفتاب ملایم با باد سردی میورزید، سردار شهید املاکی کمتر از یک ربع خوابید وقتی بیدار شد حر فهایی میزند، “ما میدانستیم شهدا لحظات، روزها و دقایق آخرشون بعضا حرفها، نظرات و دستوراتشون فرق میکرد”
یک مسائلی رو ما میفهمیدیم تا یک حدی را میفهمیدیم ولی بقیش رو نمیفهمیدیم ، ایشان به من گفت فلانی خیلی دقت کن دیگه مسئولیت گردان به دوش من افتاده بود و شهدای زیادی هم داده بودیم و یکی اینجا افتاده بود و یکی آنجا افتاده بود، یکنفر ۱۰۰متر جلوتر افتاده بود.
صحنه هم خیلی سخت هستش شما هم نمیتوانید تصور کنید جوانی که تا دیروز بهترین دوست تو یا بهترین دوستان تو، اما آنجا یکی دو تا نیست یکی سرش رفته یکی پاهاش قطع بود یکی نیم بدنی از بین رفته بود تیکه پاره شده ها…
چی میخوای جواب خانوادهها رو بدی آیا میتونیم اونها رو به عقب برگردونیم، نمی تونیم ببریم یه فشار روحی و روانی فوق العاده به انسان عارض بشه اون زمان تو دوست داری یکی بیاد و کمکت کنه ولی بولدوزر هم بیاد نمیتونه کمکت کنه.
اما از نظر روحی و روانی انسان بیاد مثل املاکی که گفت فلانی باید همه رو جمع بکنیم نه اینکه همه رو جمع کنیم و ببریم یعنی طوری تدبیر کنیم که در استان بتوانیم اقتدار لشکر رو حفظ کنیم.
بالاخره جوانان شهید، خانواده های چشم انتظار داشتند و اینطور نبود که یکی رو بکشی بیاری اینجا بندازی بگی حالا شهید شد دیگه گرفتاری و مصیبت داشت وقتی ما اینها رو می دیدیم تا اون قبر شهر لنگرود و رشت باید فکر میکردیم و به خانوادش فکر میکردیم.
املاکی آمد و تسکینی برای ما بود ولی همین مشخص بود که املاکی میخواهد برود تا اینجا رو میفهمیدیم نه می تونستیم بگیم تو نرو نه میتونسیم بگیم باش شاید کشته نشوی، نه نمیتوانستیم بگیم برو شاید شهید نشی.
نمی دونی اصلا فکرت کار نمی کنه همیشه تسلیم قضا و قدری .املاکی آمد نماز خواند و با ما خدا حافظ کرد کمتر از یک ربع رفت و در آن مسیری که از پشت میرفتند سه یا چهار تا مسیر بود نمی ونستیم سمت چپ رفته مستقیم به عقب رفته یا زیر ارتفاع رفته یا از بالای ارتفاع رفته تا این ۱۰متری که دید داشتیم میدیدیم داشت میرفت بعد که ما کمی جلوتر رفتیم دیگه ندیدیم بعد فهمیدیم که از مسیر دوم رفته از زیر گردان حضرت رسول.
زمانی که املاکی رو از دست دادیم شاید باید بگیم گه ستون اصلی خیمهگاه را از دست دادیم.